آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
چهار شنبه 23 دی 1394برچسب:, :: 9:4 :: نويسنده : مهدی
آرامگاه عشق ! عباس معروفی
در یک شب سیاه ، همانسان که مرگ هست
قلب امید در به در و مات من شکست !
سرگشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد
آن شب ، رمیده قلب من ، از سینه و فتاد
زار و علیل و کور …
بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف
در بیکران دور …
افتاده بود ، ساکت و خاموش ، روی گور
گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار
در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار
بیتاب و ناتوان و پریشان و بیقرار
بر سر زدم , گریستم ، از دست روزگار
گفتم که ای ترا به خدا ، ای سایبان پیر !
با من بگو ، بگو ! که خفته درین گور مرگبار
کز درد تلخ مرگ وی ، این قلب اشکبار …
خود را در این شب تنها و تار کشت
پیر خمیده پشت ؟!
جانم به لب رسید ، بگو قبر کیست این ؟؟؟
یک قطره خون چکید ، به دامانم از درخت ،
چون جرعه ای شراب غم ، از دیدگان مست
فریاد کشید :
که ای مرد تیره بخت !
بر سنگ سخت گور نوشته است ، هرچه هست …
بر سنگ سخت گور
از بیکران دور
با جوهر سرشک
دستی نوشته بود :
«آرامگاه عشق»
|
|||
![]() |